السلام علیک یا ثاره الله وبن ثاره السلام علیک یا اهل البیت انبوه
شفق نشسته در آغوشت ! ای سحر برخیز ستاره می رود از هوش ؛ یک نظر برخیز
نـسـیم ؛ بر سر راهـت گشوده بــال امیــد تو ای ترانه ی باران بارور برخیز
کبوتـری که به شوق تو بـال در خـون زد به بام عشق تو گسترده بال و پر برخیز
چو من به حسرت یک چشم ؛ بوسه بر قدمت نشسته در ره تو خاک رهگذر برخیز
چــراغ چشم تو چندی ست مثل نـیـلـوفــر گرفته زانوی اندوه را به بر برخیز
رسیده زایــر دل خسته زغـربت راه که مانده از سفری سرخ ؛ در به در برخیز
شـبـانـه هـای شب شام را دلم طی کرد به هرم چله نشستم در این سفر برخیز
کنون که خون دلم؛ سرخ همچو لاله ی ذشت به چهره می چکد از چشم های تر برخیز
به یک اشاره بگویم : قسم به حرمت عشق
ســکـینه آمــده از راه ؛ ای پــدر بــرخـیـز